نگاهی به تاریخ اقتصادی نیمقرن اخیر در کشور ما نشان میدهد تورم مزمن دو رقمی به همراه قیمتگذاری دستوری تبدیل به دو ویژگی اصلی اقتصاد ایران در این مدت شده و دور باطلی را تشکیل داده است که میتوان آن را تله توسعهنیافتگی دانست. از یکسو، دولت با سیاستهای مالی و پولی نادرست به تورم دامن زده و از سوی دیگر، با سیاست سرکوب مالی و قیمتگذاری دستوری به جنگ تورم رفته است.
از آنجا که این سیاست مقابله با تورم به لحاظ علمی و تجربی نادرست است، نه تنها در کنترل تورم موثر واقع نشده بلکه بهدلیل مخدوش کردن نظام قیمتهای نسبی بازار موجب تخصیص غیربهینه منابع و ناکارآمدی نظام اقتصادی هم شده است. به سخن دیگر، دولت برای حل مشکلی که خود ایجاد کرده است، دست به کاری میزند که منجر به ایجاد معضلات جدید و بیشتری برای اقتصاد ملی میشود. پیش از پرداختن به این مساله لازم است اجمالا نقش و جایگاه دولت در جامعه بهطور کلی مد نظر قرار گیرد.
قیمتگذاری دستوری از سوی دولت سراسر اقتصاد ایران را فرا گرفته است. کمتر بازاری را میتوان در کشور ما سراغ گرفت که دولت بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در آن چنین سیاستی را اعمال نکرده باشد. جالب است بدانیم قیمتگذاری دستوری یکی از خط قرمزهای پیامبر اسلام در تدبیر اقتصادی در دوران زمامداری سیاسی خود بوده است. در سیره نبوی نقل است که ایشان، برخلاف سنت رایج آن زمان، هیچگاه حاضر به قیمتگذاری کالاها در بازار حتی در زمان قحطی و درخصوص کالاهای احتکاری نشدند و توصیه فرمودند از آنجا که «قیمتها دست خداست»، چنین کالاهایی باید به هر قیمتی که در بازار معین میشود، عرضه شوند. حال یک پرسش اساسی: در جامعه کنونی ما که گفته میشود دولت و سیاست در آن اسلامبنیاد است چگونه ممکن است دولت در همه بازارها قیمتگذاری دستوری کند و این چنین بی اعتنا به سیره نبوی باشد؟ اغلب فعالان اقتصادی دادشان از قیمتگذاری دستوری به آسمان رسیده است؛ اما دولتیان را گویا پروای شنیدن این فریاد تظلمخواهی نیست.
تنها توجیه چنین رویکردی، حمایت از تودههای مردم یا بهاصطلاح اقشار آسیبپذیر در برابر تورم کمرشکنی است که کارد را به استخوان رسانده است. این توجیهِ کاملا بیاساس مبتنی بر خلط دو مفهوم کاملا متفاوت یعنی تورم و گرانفروشی است. تورم در همهجای دنیا پدیدهای ناشی از سیاستهای نادرست پولی در حوزه اقتصاد کلان است و هیچ ربطی به گرانفروشی تولیدکنندگان، تاجران یا کسبه ندارد. مسوولی که تورم را به اسب سرکشی تشبیه میکند که با بگیر و ببند و تدابیر امنیتی باید افسار آن را کشید، یا هیچ بویی از علم اقتصاد به مشامش نرسیده یا آنقدر ایدئولوژیزده است که تمایلی به روبهرو شدن با واقعیت ندارد. اگر با قیمتگذاری دستوری و تدابیر امنیتی میشد جلوی تورم را گرفت، در این نیمسده اخیر که چنین سیاستی سکه رایج بوده، حداقل باید یک مورد موفق در این خصوص میداشتیم. البته این مشکل مختص کشور ما نیست، در سایر کشورها هم از نظر تاریخی هیچ مورد موفقی از اجرای چنین سیاستی در مبارزه با تورم ثبت نشده است. اصرار بر تکرار تجربههای شکستخورده، آن هم با شدت و حدت بیشتر، چه توضیحی غیر از ایدئولوژیزدگی بیمارگونه دارد؟
برخی مسوولان دولتی مانند پوپولیستها در همه جای دنیا یافتههای علمی را تحقیر میکنند و مدعی میشوند جای این یافتهها صرفا در کتابهای درسی است و بهرهای از حقیقت در عالم واقع ندارند. این بزرگواران علم را نفی میکنند؛ اما نمیگویند مبنای نظری تصمیماتشان چیست. آنها که علاوه بر بیاعتنایی به علم، درکی از حکمت موجود در سیره نبوی هم ندارند، تصور میکنند صرفا با ارادههای خاص، دستور و بگیروببند میتوانند به مقابله با پدیده تورم بروند. اما نمیدانند این جنگ دُنکیشوتوار با تورم سرکنگبینی است که بر صفرا خواهد افزود. همچنانکه پیش از این اشاره شد قیمتگذاری دستوری موجب ناکارآمدی در کل نظام اقتصادی میشود؛ زیرا قیمتهای نسبی در بازار همانند فانوس دریایی راهنمای حرکت کشتی اقتصاد در مسیر درست است که با از کار انداختن آن کشتی به گِل خواهد نشست. به سخن دیگر، قیمتگذاری دستوری به جای اینکه تورم را مهار کند، با پراکندن اطلاعات نادرست در بازار، مصرفکنندگان و تولید کنندگان را گمراه میکند و موجب اتلاف منابع میشود. نتیجه نهایی این فرآیند تضعیف توان اقتصادی و تکمیل دور باطلی است که تبدیل به تله توسعهنیافتگی کشور ما شده است.
دکتر موسی غنینژاد